یک روز در سال ۱۸۶۲ میلادی (حدود ۱۲۴۰ خورشیدی) یک جوان مجاری با لباسهای پاره در شمایل یک گدای دورهگرد وارد حرم مطهر امامهشتم (ع) میشود و نام خودش را بهعنوان نخستین غیرمسلمانی که صحن و روضه منوره را دیده و آن را در سفرنامه اش توصیف کرده است، ثبت میکند.
او «آرمینیوس وامبری» است که طبق قانون ایران در دوره قاجار، بهدلیل مسلمان نبودن فقط میتوانسته است حرم امامرضا (ع) را بیرون از حریم آن و از پشت دیوارهای صحن تماشا کند؛ البته این شیوه اذن دخول یافتن و توجه عجیب به جزئیات نیز سبب شده است او را در برخی کتب تاریخی، جاسوس بخوانند؛ جاسوسی که پیش از تماشای حرم، بارها در سفرنامهاش نوشته است که دلش میخواهد حرم مطهر امامرضا (ع) در مشهد را ببیند.
جالبتر اینکه او سفرنامه همه مسلمانانی را که پیش از او به حرم آمده و درباره آن نوشتهاند، خطبهخط خوانده است و همین آشنایی نیز سبب میشود وقتی با لباس مبدل به حرم میرود، با آن ناآشنا نباشد و بدون راهنما بتواند به همه قسمتهای آن سر بزند و خیلی راحت و بدون آنکه کسی به او مشکوک شود، از این مکان مقدس بیرون بیاید.
وامبری یک جوان یهودی است که از راه هرات به مشهد میرسد. نوشتههای او نشان میدهد که پیش از ورود به ارضاقدس بهخوبی حرم امامرضا (ع) را میشناخته و بسیار شیفته تماشای آن بوده است.
او برای رسیدن به ارضاقدس، از راه استانبول به خوی، تبریز، زنجان، قزوین و تهران میآید و پس از آن به قم میرود. کاشان، شیراز و اصفهان را هم میبیند و سرانجام از مسیر هرات وارد مشهد میشود. وامبری نخستینبار در سفرنامهاش، وقتی از مشهد حرف میزند که به نزدیکی جایی به اسم «کافرقلعه» رسیده است و در آنجا میشنود یکی از دوستان قدیمیاش که یک سرهنگ انگلیسی است، هنوز در ارضاقدس بهسر میبرد و این موضوع، اشتیاقش را برای رسیدن به مشهد دوچندان میکند.
او در دوازدهمین روز سفر (حرکت از هرات) به نقطهای میرسد که میتواند از آنجا گنبدوگلدسته امامهشتم (ع) را ببیند و در همینباره مینویسد: «سرانجام در دوازدهمین روز حرکت از هرات، قبههای طلای امامرضا (ع) در پیشروی ما سر برآورد.
ما به مشهد که مدتها در آرزوی دیدنش بهسر برده بودم، رسیدیم و با دیدن اولین منظره از آن، قلبم از شادی مالامال شد. اشتیاق هزاران آدمی را در خود حس کردم که دستهدسته به زیارت او (امامرضا (ع)) میروند و میتوانستم تقریبا خود را زائری از زائران او تصور کنم».
وامبری چند روز پس از رسیدنش به مشهد، وقتی جا و مکان مناسبی پیدا میکند و دوست قدیمیاش را میبیند، یک روز بدون آنکه با کسی حرف بزند، به بازار میرود و از دورهگردی کهنهفروش، یک دست لباس کهنه میخرد و در جایی پنهانی آنها را میپوشد.
سپس شالی دور دهانش میبندد و مانند یک درویش با روی پوشیده پا به حرم میگذارد؛ جایی که بسیاری از سیاحان خارجی پیش از او نظیر کانالی، فریزر، برنز و خانیکف نتوانسته بودند به آنجا شرفیاب شوند؛ «ناگاه متوجه شدم که در صحن شریف هستم و با تحسینی قلبی به اطرافم نگاه میکنم. درِ حرمی که بسیاری از جهانگردان و مقامات خارجی غیرمسلمان با حسرت و از مسافتی دور، نگاهی دزدکی به آن انداختهاند، حالا روی من باز شده است».
مسجد گوهرشاد، نخستین مکانی است که وامبری وارد آن میشود تا بتواند از آنجا خودش را به روضه منوره برساند. او در سفرنامهاش مینویسد: «توجهم به بنایی در سمت چپ صحن و به مسجد باشکوه گوهرشاد جلب شد.
پیش از این دو، باید از صحن و گنبدی سخن بگویم که بهلحاظ عظمت و غنا از تمام مقابر دنیای اسلامی که مسلمانان به زیارت آنها میروند، حتی از مدینه، نجف، کربلا و قم نیز جلوه بیشتری دارد. درون و بیرونش طلاکوب است؛ البته بسیاری از شکوه و جلال پیشین آن، از میان رفته و درصد زیادی از غنیترین تزییناتش در ادوار گوناگون بهوسیله ازبکها، افغانها و دیگران، غارت شده است».
وامبری پس از این، درباره حملههایی میگوید که به حرم مطهر شده است و به غنایمی اشاره میکند که ربوده شدهاند و همه اینها نشان میدهد که او تاریخ مشهد را خوانده و همه فرازونشیب آن را میدانسته است؛ «از نخستین زمانی که صحن را ساختهاند، تاکنون چندینبار چپاول شده است. مشهد بیشتر از همه، از یورش عبدالمؤمنخان بخارا در سال ۱۵۸۷میلادی (۹۶۶خورشیدی) آسیب دید.
هنگامی که شهر به دست از بکان افتاد، آن را غارت کردند و ساکنانش را به بردگی بردند. بار دیگر افغانها آن را ویران کردند و در دفعات متعدد نیز گرفتار جنگ ویرانگر داخلی شد. گفته میشود گوی طلایی توک گنبد به وزن قریب دویست کیلوگرم به دستهای ناپاک پسران نادر از جای خود خارج شده است و چندین جواهر بسیار گرانقیمت نیز در ایام متأخر به مالکیت نامقدس سالار، رهبر عصیانگران، افتاده است.
اما بهرغم رفتار سبعانه دشمنان خارجی و خشونتهای جنگ داخلی، هنوز هم گنبد، مکان مقادیر فوقالعادهای از گنجینههاست. درخشش دیوارهای صحن از جواهر و انواع کمیاب زینتآلاتی پوشیده است که شیعیان مخلص، به امام محبوب خود هدیه کردهاند».
او در ادامه برای اینکه بتواند به کسانی که بعدها خاطراتش را میخوانند، بفهماند که امامرضا (ع) چقدر در ایران محبوب است، از جواهراتی میگوید که شاهان و گدایان در طول تاریخ، به این آستان مقدس تقدیم کردهاند: «چشم از شکوه تحفههای مقدس، ازجمله زینتهای گرانبها از هر شکلوشمایل غیرقابل تصور خیره میماند.
کلاهخودی از الماس، سپر و شمشیر (ی) که با لعل و زمرد مزین شده و چلچراغهای حجیم و سنگینوزن، دستبندها و گردنبندها که ارزش آنها غیرقابل محاسبه است، همه نشان از زیادی دوستداران او میدهد. منظر داخل و منظر خارج صحن، هر دو به یک اندازه تحسینبرانگیز است و در توازن و تعادل، گاهی این بر آن میچربد و گاهی آن بر این غلبه میکند. در بیرون گنبد و گلدستهها با پوششی غنی از طلا، فرشهای زیبای شرقی که در تاروپود آنها الماس و سنگهای قیمتی بافته شده است، مدام بر سر حیران ساختن من در رقابت بودند».
وامبری در همه این مشاهدات از زائران نیز غافل نشده، ازقضا دقیق آنها را زیر نظر گرفته است؛ به همین دلیل هم با صراحت میگوید که هیچکس جز او در این زیباییها خیره نمانده است؛ زیرا زائران، زیبایی بزرگتری را کشف کردهاند که ریشه در کائنات و معنویات دارد: «کسانی که در درون بودند، مانند من فقط بازدیدکنندگانی صرف بهشمار نمیرفتند که برای ارضای کنجکاوی خود آمده باشند.
اینان زائرانی متقی در زیارتگاهی مقدس بودند که اخلاص عجیبی بر چهرهشان نقش بسته بود. حسوحال آنان را نمیتوان بیان یا تقلید کرد، مگر اینکه انسان مسلمانی مؤمن باشید. در انجام اعمال مذهبی، هیچکس در مقامی بسیار بالا و یا بسیار پایین قرار نمیگیرد. (همه برابر هستند) پسران خان، میرزاها و کشاورزان فقیر، آزادانه درهم دعا میکنند.
در پایان زیارت، زائر بارگاه با حالت خشوع فراوان، عقبعقب رفته و این مکان مقدس را ترک میکند، ولی این پایان کار نیست. اینجا هم همانند زائران مکه که با زیارت این مکان مقدس عنوان حاجی را کسب میکنند، زائر مشهد نیز از آن پس میتواند مفتخر به نام «مشهدی» شود و این امتیاز را خواهد داشت که این عنوان را بر مهر امضای خود حک نماید و یا پس از مرگ و پیوستن به پیشینیان، آن را بر سنگ منزه قبرش، نقر نماید».
وامبری پس از زیارت، به مسجد گوهرشاد بازمیگردد و به توصیف کاشیکاریهای آن میپردازد؛ «مسجد در همان محوطه و در مقابل بارگاه قرار دارد و از داخل و خارج، کاشیکاری شده است که زیبایی هنری بینظیری به آن میبخشد و تلافی نبودن طلا و نقره را میکند.
در ورودی هم از لحاظ زیبایی طرح و هم از نظر غنای رنگ، قابل تحسین است؛ خاصه وقتی تلألؤ خورشید به آن میتابد. ورودی مسجد گوهرشاد شبیه آن چیزی است که در مصلی و هرات دیده بودم. بیگمان تاریخ ساخت همه آنها به دوران زمامداری شاهرخمیرزا برمیگردد و نیز نامحتمل نیست که طرح معماری آنها را یک نفر ریخته باشد».
نکته بعدی که وامبری بهصراحت به آن اشاره میکند، میهماننوازی امامرضا (ع) است و اینکه اینجا، فقرا میهمان حضرت هستند و همه هزینههای آنان از محل موقوفات متعدد پرداخت میشود: «درحالیکه راه خود را از میان زائران و سائلان فراوان باز میکردم، بهسوی تالار ناهارخوری امامرضا (ع) که در زبان محلی به آن «آشپزخانه حضرت» میگویند، حرکت کردم.
او بسیار مهماننواز است و هر تازهواردی میتواند میهمان او باشد؛ البته زائران ثروتمند بهندرت از این ترتیبات مجانی سود میجویند، لیکن زائران فقیرتر از امتیاز خوردوخواب به هزینه حضرت، استفاده میکنند و این آسایش مسافر عمدتا از درآمد تشکیلات عظیم، حمامها، کاروانسراها، مهمانخانهها، خانههای صابونپزی و بسیاری چیزهای دیگر که متعلق به حضرت است، تأمین میشود و اینها را برای رفع نیازمندیهای جمعیت کثیری که از خارج به زیارت حضرت میآیند، مورد بهرهبرداری قرار میدهند».
* این گزارش چهارشنبه ۹ اسفندماه ۱۴۰۲ در شماره ۴۱۶۷ روزنامه شهرآرا صفحه تاریخ و هویت چاپ شده است.